+ نوشته شده در Sat 27 Jan 2007 ساعت ۶:۴۳ ب.ظ توسط عـــزیــز عـلیــــزاده
|
سلام به همه عزیزانی که مطالب این وبلاگ را می خوانند. عزیز علیزاده هستم، از قرار معلوم نخستین بار با هوای طبیعت در شهر زیبای هرات کشور ( فغان ستان ) آشناشدم. شهری که هرلحظه زندگی در آن از پرخاطره ترین دوران نفس کشیدن هایم خواهند ماند. تااکنون 48 بار زردی برگ ها و پژمردن گلها را دیده ام. آموزش و آشنائی ام باواژه های عربی و فارسی از مسجد خانگی شروع شده بود. پس از آن درسال 1346 نامم را درلست شاگردان مکتب ابتدائی سیفی هرات سیاه نمودم. سال 1353 دور جدید زندگی با شمولیـیتم در لیسۀ جامی هرات آغاز شد، اما واپسین سال دوره آموزش در مکتب، لیسۀ انصاری کابل بود. پس از سپری نمودن کنکور درسال 1361وارد انستیتوت پولی تخنیک کابل گردیدم و همان سال بخاطر آموزش بیشتر و ادامه تحصیلات عالی به اتحاد شوروی فرستاده شدم. سال 1367 بادرجه ماستری از انستیتوت پولی تخنیک شهر دنیثک جمهوری اوکرائین در رشتۀ برق رسانی موسسات صنعتی و شهرها دیپلوم گرفتم. درضمن دانشکده ژورنالیزم شبانه را در دانشگاه همان شهر به اتمام رسانیدم و صاحب دوصفحه کاغذ بنام دیپلوم گردیدم. به زبان روسی بلدیت خوب دارم، همچنان بازبان های انگلیسی و دنمارکی کمی آشنا می باشم. این که رشته برق با ادبیات و ژورنالیزم چه سرسازگاری دارد ؟ پرسشی است که پاسخ به آن داستان هزار و یکشب را همانند خواهد بود. واما حالا که دست بیدادگر زمان مرا نزدیک یخبندان قطب شمال جایگزین ساخته است، باورمندم که گرمی دست دوستانه ای شما عزیزان، یخ سرد از تن خسته ام میزداید و نفس کشیدن در هوای تاریک روز برایم گوارا تر می شود. پس ازین کوشش خواهم کرد هر دو هفته یکبار با مطلب تازه ای برگهای سپید این وبلاگ را سیاه نمایم. آرزومندم کوشش شما دوستان این باشد تا کاستی هارا انگشت انتقاد بگذارید تا بتوانم ازشما فرهنگیان بارسالت چیزهای بیشتری بیاموزم، زیرا گفته اند: ز گهواره تاگور دانش بیاموز. گپ آخر اینکه: اگرصدبار از من بپرسید، عاشق چه هستم؟ هزار بار پاسخ خواهم گفت: عاشق زبان و ادبیات پارسی.