گفت و شنود تواب آرش با تلویزیون بی بی سی

دوستان عزیز سلام! اینبار گفت و شنود تواب آرش با تلویزیون بی بی سی را تهیه و ترتیب نموده از این طریق خدمت شما می گذارم. منتظر رهنمودهای سازنده شما هستم. در ضمن شما با مراجعه به سایت جدید تواب آرش از شنیدن و دیدن آهنگ هایش لذت ببریر.  www.tawabarash-musik.com

تو عمر دوباره           گفت و شنود با تواب آرش                   چای و چلم

شاعر زمانه

گفته می شود که شاعر طبیعت حساس دارد و خیلی زودرنج است. به همین خاطر شاعر همیشه درد و رنج جامعه را فریاد می زند، در حالی که خود شاعر زندگی سخت و طاقت فرسایی دارد، اما هرگز کس دیگری غیر خود شاعر پـیدا نشده تا احساس شاعر را درک نموده  و درد شاعر را به فریاد نشسته باشد. خود شاعر هم خودش را فراموش نموده و هرگز نخواسته تا آن دردی  که درون سینه اش انبار شده به بیرون درز کند، وسیل خروشانی شود در مقابل بی عدالتی های جامعه.     و اما اینبار شاعر زمانه ی ما، سروده پرداز دیروز، امروز و فردای کشور ما، امیرجان صبوری این سکوت شاعرانه را شکست و درد شاعر را به فریاد نشست. امیرجان صبوری که در این چند سال اخیر توانسته با سرود و ساز بی همتا اش سرآمد روزگار خودش باشد، اینبار « شاعر زمانه » را سرود، آهنگ ساخت و کمپوزش کرد. و چه خوب که این شعر زیبا و کمپوز بی همتا از حنجره گیرا و دلنشین دوجوان بااستعداد، تواب آرش و احمدشاه مستمندی بلند شد و فریاد رسایی شد، و تا دوردست ها درتار و پود مردم هنردوست ما جای گرفت. همگام با آواز زیبا و رسای دوجوان، تصویر برداری و موسیقی عالی و دلنشین نیز بر زیبایی آن افزوده و زندگی  شاعر زمان مارا چه زیبا و بجا بیان می دارد.   می گویند کسی از کتابفروشی پرسید که بازار فروش کتاب چطور است؟ کتابفروش خنده تلخی نمود و گفت: ـ کسانی که علاقمند کتاب و مطالعه اند، پول ندارند، اما کسانی که پول دارند کتاب نمی خرند. پس خودت می توانی حدس بزنی که بازار کتاب چطور است. در تصویر برداری و قصه پردازی کلیپ زیبای « شاعر زمانه » دیده می شود که شاعر کتابش را با چند قرص نان خشک تبادله می نماید و این فلسفه ایست  بزرگ، ومیرساند که علاقمند کتاب نان دهنش را می دهد تا کتابی بدست بیاورد، و شاعر از گرسنگی چاره جز تبدیل کتاب به نان نمی بیند.  اینجاست که امید تازه ای در دلها جوانه میزند، پس نباید ناامید بود، زیرا هستند کسانی که کتاب برای شان مهمتر از نان خشک است. درجامعه که مردم آن بتوانند گرسنگی را تحمل نمایند، اما بی فرهنگی را نه، پس باید به آینده امید وار بود. این هم همان سروده که فریادیست رسا، بلند و کوبنده... 

از ما سلام ِ شاعر زمانه

گل به کلامت شاعر زمانه

چیزی نمی گی تا همه بدانه

از صبح و شامت شاعر زمانه

شاعر زمانه،  درد و رنج شاعری ره کسی نمیدانه

شعر عاشقانه تنها، تنها در قید دفترچه ها می مانه

دانه دانه دانه درهوای بی هوائی می میره ترانه

لاله لاله لاله، زندگی سواله

اینجا همه خسته، آنجا چه شور و حاله

لاله لاله لاله، عاشقی محاله

گنجشک های عاشق، سر به زیر باله

اول آشنائی، آخرش جدائی

زندگی چی داره؟ غیر بی وفائی

قصه قصه قصه، حرف بی جوابی

رفته رفته گم شد، همدمی حسابی

  شاعر زمانه،  درد و رنج شاعری ره کسی نمی دانه

شعر عاشقانه

تنها، تنها در قید دفترچه ها می مانه    

چــطور چنین واقـــع شــد.

 

سخن مـن

    درحدود سه دهه از اشتعال آتش جنگ خانمان سوز درافغانستان میگذرد. دراین مدت سرزمین بلادیدۀ ما به بهانه های مختلف مورد تاخت و تاز کشورهای خارجی قرارگرفته است. آنعده ازکشورهای، که ازسالهای زیاد به اینسو چشم طمع بر سرزمین ما دوخته بودند، کوشیده اند تا درامور داخلی وطن ما دخالت کنند، مستقیم و یا غیرمستقیم دست نشانده های خودشان را براریکه قدرت برسانند، تا باشد که پلان های استراتیژیک کشورخویش را به بهای خون هزان انسان بی گناه و بی دفاع افغانستان عملی نمایند. حوادث و وقایعی که از نیمه دوم، دهه هشت قرن بیستم درکشورما شروع شد وتا هنوز ادامه دارد، دارای گوشه های تاریک و پوشیده با ابهام میـباشد که تنها پلان گذاران و اجراکننده گان آن میتوانند به هزاران پرسش ناحل که ذهن هرهم وطن ما را بخود مشغول داشته است پاسخ درست بگویند، تا آن گوشه های تاریک روشن شده و ما ازآن همه سردرگمی بدرآییم.

     لیف گریلـُف سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان در دهۀ هشتم سدۀ پیشین یکی از آن کسانی است که میتواند بعضی ازچنین نقاط مبهم را آشکار سازد. نامبرده درماه اگست سال 2006 میلادی گفت و شنود مفصلی داشت با تعدادی از ژورنالستان کشور خودش.

     من این گفت وشنود را دریکی از سایت های روسی زبان که نشانی اشرا در اینجا نوشته ام، به خوانش گرفتم و برایم جالب افتاد. باهدف اینکه هموطنان عزیز را نیز درجریان این افشاگری های جنرال مذکور قراردهم، متن کامل مصاحبه را از زبان روسی به زبان فارسی دری برگردان و طی چند بخش ازهمین طریق به دست نشر می سپارم. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

عزیز علیزاده

برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

 

ادامه نوشته

چــطور چنین واقـــع شــد

  

 سخن مـن

    درحدود سه دهه از اشتعال آتش جنگ خانمان سوز درافغانستان میگذرد. دراین مدت سرزمین بلادیدۀ ما به بهانه های مختلف مورد تاخت و تاز کشورهای خارجی قرارگرفته است. آنعده ازکشورهای، که ازسالهای زیاد به اینسو چشم طمع بر سرزمین ما دوخته بودند، کوشیده اند تا درامور داخلی وطن ما دخالت کنند، مستقیم و یا غیرمستقیم دست نشانده های خودشان را براریکه قدرت برسانند، تا باشد که پلان های استراتیژیک کشورخویش را به بهای خون هزان انسان بی گناه و بی دفاع افغانستان عملی نمایند. حوادث و وقایعی که از نیمه دوم، دهه هشت قرن بیستم درکشورما شروع شد وتا هنوز ادامه دارد، دارای گوشه های تاریک و پوشیده با ابهام میـباشد که تنها پلان گذاران و اجراکننده گان آن میتوانند به هزاران پرسش ناحل که ذهن هرهم وطن ما را بخود مشغول داشته است پاسخ درست بگویند، تا آن گوشه های تاریک روشن شده و ما ازآن همه سردرگمی بدرآییم.

     لیف گریلـُف سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان در دهۀ هشتم سدۀ پیشین یکی از آن کسانی است که میتواند بعضی ازچنین نقاط مبهم را آشکار سازد. نامبرده درماه اگست سال 2006 میلادی گفت و شنود مفصلی داشت با تعدادی از ژورنالستان کشور خودش.

     من این گفت وشنود را دریکی از سایت های روسی زبان که نشانی اشرا در اینجا نوشته ام، به خوانش گرفتم و برایم جالب افتاد. باهدف اینکه هموطنان عزیز را نیز درجریان این افشاگری های جنرال مذکور قراردهم، متن کامل مصاحبه را از زبان روسی به زبان فارسی دری برگردان و طی چند بخش ازهمین طریق به دست نشر می سپارم. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

عزیز علیزاده

 برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

 

ادامه نوشته

لباس عــــید

 

طنــــــــــــز

برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

 

ادامه نوشته

چــطور چنین واقـــع شــد

 

سخن مـن

    درحدود سه دهه از اشتعال آتش جنگ خانمان سوز درافغانستان میگذرد. دراین مدت سرزمین بلادیدۀ ما به بهانه های مختلف مورد تاخت و تاز کشورهای خارجی قرارگرفته است. آنعده ازکشورهای، که ازسالهای زیاد به اینسو چشم طمع بر سرزمین ما دوخته بودند، کوشیده اند تا درامور داخلی وطن ما دخالت کنند، مستقیم و یا غیرمستقیم دست نشانده های خودشان را براریکه قدرت برسانند، تا باشد که پلان های استراتیژیک کشورخویش را به بهای خون هزان انسان بی گناه و بی دفاع افغانستان عملی نمایند. حوادث و وقایعی که از نیمه دوم، دهه هشت قرن بیستم درکشورما شروع شد وتا هنوز ادامه دارد، دارای گوشه های تاریک و پوشیده با ابهام میـباشد که تنها پلان گذاران و اجراکننده گان آن میتوانند به هزاران پرسش ناحل که ذهن هرهم وطن ما را بخود مشغول داشته است پاسخ درست بگویند، تا آن گوشه های تاریک روشن شده و ما ازآن همه سردرگمی بدرآییم.

     لیف گریلـُف سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان در دهۀ هشتم سدۀ پیشین یکی از آن کسانی است که میتواند بعضی ازچنین نقاط مبهم را آشکار سازد. نامبرده درماه اگست سال 2006 میلادی گفت و شنود مفصلی داشت با تعدادی از ژورنالستان کشور خودش.

     من این گفت وشنود را دریکی از سایت های روسی زبان که نشانی اشرا در اینجا نوشته ام، به خوانش گرفتم و برایم جالب افتاد. باهدف اینکه هموطنان عزیز را نیز درجریان این افشاگری های جنرال مذکور قراردهم، متن کامل مصاحبه را از زبان روسی به زبان فارسی دری برگردان و طی چند بخش ازهمین طریق به دست نشر می سپارم. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

عزیز علیزاده

 برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

 

ادامه نوشته

حقیقت ! کجاستی؟ صدای ته بکش !

 

دوستان گرامی! باتوجه به اوضاع نابسمان کشور و مانورهای تازه از جانب کشور گشایان غربی که به اصطلاح مردم " شریک دزد اند و رفیق قافله " این سیاه مشق را بنام طنز نوشتم و برای شما عزیزان نشر می کنم.  دنباله ای گفت و شنود لیف گریلف  باشد برای هفته ای آینده.

عزیز علیزاده

ادامه نوشته

چــطور چنین واقـــع شــد

 

بخش دوم

 برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

 

ادامه نوشته

چــطور چنین واقـــع شــد

 

بـــخش نـخست

برای خوانش موضوع روی ادامه مطلب کلیک کنید...

ادامه نوشته

چـــــند دوبیـــتی

 

 

 

" شفــق از مــوج دریـا مـیـزنـه سر"         غمــم از بــرج بـالا مـیزنـه سر

اگـــــر روزی بـــــیایی در کــــنارم            زباغ دل، چـــه گلـها مـیزنه سر

                  

 

نـدارد شام مـن مـــاه و ســــتاره            شب ِ تـاریـک و ســرد آمــد دوبـاره

الا اي مطرب خوش لهجه بنواز          که دل سوخت و جگر شد پاره پاره

 

 

چـرا ایــن درد مـــن درمـان نـداره       چــرا ایـن شـام غــم پـایـان نــــداره

همی نــالـم بـه درگـاه خـــداونـــد         چــرا ایــن زنــدگی سامــان نـــداره