نان و خون

 داستان کوتاه

                                               

                                                            نان و خون

 

    ای جنگ لعنتی چه وقت پایان خواهد یافت ؟ کدام جوان غیرتی پیداشه و از ای نادان ها پرسان کنه که چرا بروی یکدیگۀ تان تفنگ گرفتین؟ آخر چه ریخته؟ چه پاشیده؟  چه دارین که ناتقسیم مانده؟ چوکی؟ قدرت؟ آیا قدرتی که بزور خونریزی  و کشتن انسانهای مظلوم و بی گناه بدست تان بیایه چه مزه خواهد داشت؟

خداوندا! خودت براه راست هدایت شان کن... ای مرمی های لعنتی هیچ خلاصی ندارن، مثل اینکه تمام فابریکه های سلاح سازی جهان پل هوایی ساخته اند و .....

 

ادامه نوشته

سایه ها هم میرقصیدند

  داستان کوتاه

 

صدای چک چک و هیاهوی زنها با دنگ و دونگ داریه ( دایره ) درون حویلی پیچیده بود، تعدای از زنهای داماد خیل میرقصیدند و میچرخیدند، تا و بالا میشدند وسایه های شان در روشنایی چراغ گیس  روی دیوار کاه گلی حویلی صحنه مضحکی را به نمایش میگذاشت.

 جمعی از زنها به آواز بلند بیت میخواندند:

ادامه نوشته

پری با چشمان آبی     

داستان کوتاه                                                                  

 

زنگ رخصتی مکـتب به صدا درآمد، شاگردهای مکـتب با شنیدن آن یکباره از جاهای شان جهیدند وچون سیل خروشان باهمهمه و شادی به سوی دروازه مکتب هجوم بردند. این یک کار معمولی بود که همه روزه تکرار میشد، مه هم مانند دیگه هم صنفی هایم فاصله بین دروازه صنف و دروازه مکتب ره به دویدن می پیمودم، گویی ازمهلکۀ می خواستم جان به سلامت بدر برم و تا دکان پدرم که در آن نزدیکی ها بود یک نفس میدویدم.

آنروز هواخیلی گرم بود مانند حرارت  تنور آزار دهنده، شهرهرات معمولا ً درماه  سرطان آفتابی وسوزان است.

ادامه نوشته

زورآزمایی های پارلمانی   !؟

طـــــــــــــــــــــــــــــــــنز

 

   اینجا رادیوی پارلمان است، شنونده های گرامی سلام عرض میدارم! آقای دلخوش غمگین یار راپورتر رادیوی پارلمان که شما اورا خوب میشناسید در لین مستقیم وصل است و راپورهای جالبی دارد ازداخل پارلمان. بیایید که باهم بشنویم.

ادامه نوشته

ســی دی " روشــنی " تـــــواب آرش

  
دختـــر کابل زمین
 
عیـــــد است
 
عشــق مــن
 
ادامه نوشته

ربـــاعــــی

 

 

   ابــرآمــد و چومنـی زار گریســت       بــی رنج دراین جهــان نباید زیست   

این اشک که امروز ز چشم مازار چــکــید         فــرداش ببیــــن بـازبـــــردامـن کیست